اندراحوالات من 3

ساخت وبلاگ
فرشته ... يكشنبه ۲۹ اسفند ۰۰ راستش را بخواهید نه اینکه باورم نشود اما کمی برایم سخت است باور اینکه به انتهای روزهای سال ۱۴۰۰ و قرن ۱۴ رسیدیم!از سال ۱۴۰۰ چیز زیادی به خاطرم نیست، نه اینکه نباشد، به تفکیک روز و ماه نیست، یک مشت خاطرات پخش و پلاست وسط تقویم که از ذهنم کنار نمی‌رود. پرتکرار‌ترینش بیماریست، که تا روزهای آخر هم دست از نفس‌های به شمارش افتاده‌ام بر نمی‌دارد. بعد یک مشت دعواهای گاه و بیگاه با خداست، شب‌هایی که تا نیمه داد زده بودم، التماس کرده بودم که صبح چشم به روی زندگی باز نکنم، گریه کرده بودم که نمی‌توانم و نمی‌خواهم به حیات ادامه دهم، داد زده بودم که اگر واقعا هستی تمامش کن، اما صبح شد و دوباره، دوباره و دوباره مجبور به زیستن شدم. بعد حجم عمیقی تنفر، عمیق و زیاد، زیادِ زیاد، از خودم، از زندگی، از آدم‌ها، از حرف‌ها از مکان‌ها و ...، گاه آنقدر تنفرم از همه چیز به بی‌نهایت میل می‌کرد که از خودم می‌پرسیدم «چطور میتوان این حجم غلیظ تنفر، غم و ناامیدی را در تنی با این ابعاد جا داد؟». اهل منبر رفتن‌های «ولی صبح شد و گذشت و آنقدرها هم ترسناک و تلخ نبود و ...» نیستم، ت اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 137 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:35

فرشته ... دوشنبه ۱ فروردين ۰۱ برای من اولین سال قرن جدید مصادف شده است با مهم‌ترین و ایده‌آل‌ترین سنی که سال‌ها منتظرش بودم، ۲۴ سالگی! صبح یکِ بهمن سال هزار و چهارصد، روزی که به ابتدای خط ۲۴ سالگی رسیدم گریه‌ی مفصلی کردم، چون قدم‌هایم در جایی که می‌خواستم نبود، احساس ناکامی و ناامیدی می‌کردم، یک حس جاماندگی منزجر کننده. عصر آن روز، یکِ بهمن، ایده‌آلم را یکسال تمدید کردم، جملاتی که به خودم گفتم در خاطرم هست « ۳۶۵ روز زمان داری تا برای رسیدن به چیزهایی که میخوای تلاش کنی، لااقل چند قدم به ایده‌آلت نزدیک شده باشی، بتونی ببینی و بگی که راضی هستی.  فرشته! اگر اول بهمن سال بعد چیزی که می‌خواستی نبودی، ترجیح میدم که کلا نباشی عزیزم.».  و حالا تمام روزهای ۱۴۰۱ برای من مهم‌اند، روزهایی که تک‌تکشان را به چشم ذخیره، انبار آذوقه یا شاید هم مسیر طریق می‌بینم. روزهایی که هنوز روشن‌اند و لکه‌ی تاریکی روی صفحه‌ی بلورشان نیست. روزهایی که بخشی‌ از آن گره خورده است به اختیارات و اراده‌ی من. امید که سال و قرن نو، سال تجربه‌های جدید، شادی، آرامش، آسایش و سلامتی باشد. + سال نو و اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 140 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:35

فرشته ... سه شنبه ۱۶ فروردين ۰۱ احساس می‌کنم قلبم چیزی بیش از توانش را تحمل می‌کند. مگر دو دهلیز و بطن و چند مویرگ چقدر توان دارند؟ می‌ترسم، شنیده‌اید می‌گویند فلانی مثل مرگ از چیزی می‌ترسد؟ از این روزها مثل مرگ می‌ترسم اما ناچارم به صبوری.  آخ که چه درد بدی‌ست این ناچاری و صبوری. دل‌ نگرانم، هر ثانیه بیشتر؛ بابا را که می‌بردند بیمارستان و توی ماشین به شوخی‌های الف می‌خندید قلبم نمی‌زد، به چیزهایی فکر می‌کردم که نمی‌خواهم دوباره به آن‌ها فکر کنم و از نوشتنشان عاجزم، اما خلاصه‌اش این است که در ذهنم چیزهای خوبی نبود‌، نگرانی آدم را به فکرهای بدی می‌اندازد. مامان هر نیم ساعت می‌پرسد «مگه تو چته؟»، مامان نمی‌داند که دارم در چه برزخی قدم می‌زنم. مامان از عمل بابا فقط یک چیز ساده می‌داند، که عمل سختی نیست، نمی‌داند که آن عمل سبک، سنگین است با ریسک بالا ، مامان نمی‌داند که قلبم در سینه نمی‌زند و دلشوره امانم را بریده. برایش بهانه می‌آورم «دل‌پیچه دارم، اسهال شدم، سرم خیلی درد میکنه»؛ وقتی کنار کوله‌پشتی نشسته بودم، شناسنامه و کارت ملی بابا در دستانم بود و حوصله‌ی بلند شدن را اندراحوالات من 3...
ما را در سایت اندراحوالات من 3 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : agod-likeb بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 6 ارديبهشت 1401 ساعت: 15:35